زخم با کف دست بر قفا. ضربۀ با دست به پشت گردن. سیلی که به پشت گردن نوازند. کاج. پی سر. قفا. صفع. قذل. (منتهی الارب). - پشت گردنی خوردن، قفا خوردن. - پشت گردنی زدن، گردنی زدن. سیلی به پشت گردن زدن. صفع. قذل
زخم با کف دست بر قفا. ضربۀ با دست به پشت گردن. سیلی که به پشت گردن نوازند. کاج. پی سر. قفا. صَفع. قذل. (منتهی الارب). - پشت گردنی خوردن، قفا خوردن. - پشت گردنی زدن، گردنی زدن. سیلی به پشت گردن زدن. صفع. قذل
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد: بدادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگار. فردوسی. بگفت این و زی دادگر کرد پشت دلش تیره از روزگار درشت. فردوسی. روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل. ناصرخسرو. - پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن: زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی. چو بیند به آن روی پرآب و تاب کند ماه نو پشت بر آفتاب. طغرا (از فرهنگ ضیا). - پشت کردن به، اعراض. - پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب. - پشت کرده، پوست کرده. مجلد. جلدکرده. - فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فرجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تَولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد: بدادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگار. فردوسی. بگفت این و زی دادگر کرد پشت دلش تیره از روزگار درشت. فردوسی. روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل. ناصرخسرو. - پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن: زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی. چو بیند به آن روی پرآب و تاب کند ماه نو پشت بر آفتاب. طغرا (از فرهنگ ضیا). - پشت کردن به، اعراض. - پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب. - پشت کرده، پوست کرده. مُجلد. جلدکرده. - فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فَرَجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
اعتماد. مظاهرت. قوی پشتی. استظهار. اطمینان: کرا پشت گرمی ز یزدان بود همیشه دل و بخت خندان بود. فردوسی. هم ایدر مرا پشت گرمی بدوست که هم پهلوان است و هم شاه دوست. فردوسی. مرا پشت گرمی بد از خواسته بفرزند بودم دل آراسته. فردوسی. ، مددکاری و تقویت. (غیاث اللغات). امداد. یاری کردن: خورشید جودت ار نکند پشت گرمئی سرما کند شمار من از کشتگان برف. کمال اصفهانی (از فرهنگ ضیاء)
اعتماد. مظاهرت. قوی پشتی. استظهار. اطمینان: کرا پشت گرمی ز یزدان بود همیشه دل و بخت خندان بود. فردوسی. هم ایدر مرا پشت گرمی بدوست که هم پهلوان است و هم شاه دوست. فردوسی. مرا پشت گرمی بد از خواسته بفرزند بودم دل آراسته. فردوسی. ، مددکاری و تقویت. (غیاث اللغات). امداد. یاری کردن: خورشید جودت ار نکند پشت گرمئی سرما کند شمار من از کشتگان برف. کمال اصفهانی (از فرهنگ ضیاء)